خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه

 

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

چین و چوروک-چین و شکن

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

پس افتاده-بچه ی کسی

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

دستشویی-توالت-مستراح

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

زهکونی-اردنگی-تیپا

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

دریافتی-حقوق

پُخت کردن-پختن

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

اَتَر زدن-فال بد زدن

خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

زیر چاق-حاضر-آماده
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
توالت کردن-آرایش کردن

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

ارواح شکمت(ارواح بابات)

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن
جز و ولز-نگا. جز و وز

اله و بله-چنین و چنان

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

جبهه ی جنگ-میدان جنگ
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

چول-بیابان

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

چِخ کردن-راندن سگ

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

 

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

دار کشیدن-دار زدن

خودسر-گستاخ-سرکش

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

 

دلجور-همدل

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

چشمک-ایما و اشاره به چشم

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

چای کار-کشت کننده ی چای

خِفت-نوعی گره

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

 

چار چشم-کسی مه عینک می زند

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

دمرو-کسی که دمر خوابیده

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

ار زبان کسی-از قول کسی

 
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
خیکی-آدم چاق و فربه

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

 

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

کسی را اذیت و آزار کردن

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

چشم دریده-خیره-درآمده

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

 

به جا آوردن-شناختن

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

حرص خوردن-عصبانی شدن

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

چُغُل-سخن چین
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

جیغ و داد-داد و فریاد

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

دست و پا کردن-فراهم آوردن

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

زهره کردن-بسیار ترساندن

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

پیش پیشکی-از پیش

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

دَم باز-چاپلوس-متملق

جز زدن-ناله و زاری کردن

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

آتش بی‌باد(ظلم، می)

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

داد و هوار-داد و فریاد

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

خسارت دیدن-زیان دیدن

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

بمیرم-قربان بروم

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

ار زبان کسی-از قول کسی

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

بامبول-حقه-کلک

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
 

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

ازدست‌رفته(عاشق)

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)
 

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

اجباری-خدمت سربازی

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

پشتی-بالش-حمایت

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش
چار نعل-به سرعت-به تاخت
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

زبر-خشن-غیر لطیف

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

جان جان-معشوق-محبوب

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

 

تک و توک-به ندرت-کمی

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
راست راستی-حقیقتن-واقعن

پا به رکاب-آماده ی رفتن

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

خوشگلک-با خوشگلی اندک

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

جود-یهودی-حهود

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

 

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

 

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

 

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

 

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

تب و تاب-سوز و گداز

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

حدمتکار-مستخدم

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

دلسردی-ناامیدی-یاس

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

پخته-با تجربه-دنیا دیده

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

 

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

پشت بام-سقف بیرونی بام

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

حیوانی-نگا. حیوانکی

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

خرس-چاق و درشت-تنومند

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

حق التدریس-مزد آموزگار

چنار تجریش-متلک بد

پر بودن خیک کسی-سیر بودن

روده دراز-پر حرف-وراج

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

اُرُسی(کفش)

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

بقچه بندی-ران چاق
بابا غوری-نابینا-کور

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

روده درازی-پرحرفی-وراجی

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

روده دراز-پر حرف-وراج

چیز خور شدن-مسموم شدن

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

 

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

 

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

 

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
رشوه گرفتن-رشوه خواری

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
پیش بینی کردن کار یا شخصی

پا خوردن-فریب خوردن

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

چیلی-بدبیاری

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

پُر کار-فعال-با پشتکار
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
چُل-آلت مرد

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

چلاق شده-نوعی نفرین است

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

داشتن-مشغول بودن

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
چُس افاده-افاده ی بی جا
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

 

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

رفتگار-رفتنی-مردنی

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

اجابت کردن معده-قضای حاجت

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

انسان بودن(شریف و درست بودن)

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

 

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

خنگ خدا-نادان و کودن

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

 

افسارگسیخته-سرکش

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

جز و ولز-نگا. جز و وز

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

 
زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

ته بر کردن-از ته بریدن

پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

 

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

جون جونی-نگا. جان جانی

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

 

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

 

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

 
جیک-صدا-آواز

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

 

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

خاک به دهنم-زبانم لال

دلپخت-پختن مغر چیزی

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

دان دان-متفرق و پراکنده

 

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

زیر جلی-پنهانی-آهسته

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

فال بد زدن

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

 

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

چوب سیگار-نی سیگار

به حساب-مثلا-یعنی

بکن نکن-امر و نهی

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

پیشنهاد-طرح

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

 

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

آتشی(تندخو، زودخشم)

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

خرجی-پول لازم برای گذران روز

جُستن-چیز گمشده را یافتن

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

آواز شدن-شهره شدن

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)
جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

حاملگی-آبستنی

پُخت-هر نوبت از پختن

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

پیاله فروش-میخانه چی

 

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

چموش-سرکش-یکدنده
خرده خرجی-خرج های اندک

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

آمده-شوخی و لطیفه

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

چوچول باز-دغل-بی حیا

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

دهن دره-خمیازه

 

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

 

خودفروش-فاحشه-خائن

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

پیشاب-ادرار

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

خرکچی-چارپادار

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

 

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

اُتُل-شکم-اتوموبیل

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

آتش بی‌باد-ظلم-می

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

دوش فروش-ربا خوار

آهو چشم-معشوق-شاهد

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

از جگر گذشتن(نامردی کردن)
زردنبو-زردمبو

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

اوضاع احوال-وضع و حال

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

چِخ کردن-راندن سگ

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

 

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

پاگون-سردوشی

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

ختم شدن-پایان گرفتن

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

پوشک-کهنه ی بچه

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب
اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

چار نعل-به سرعت-به تاخت

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

چشم و همچشمی-رقابت
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

تریت- تلیت

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

جَرّ-کشمکش دعوا

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

جوغ-جوی آب