زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

رفتگار-رفتنی-مردنی

باب دندان-مناسب طبع و حال

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

چهل منار-تخت جمشید

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

دلسرد کردن-ناامید کردن

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

حلال زاده-پاک و نجیب

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

تر دماغ-سرحال-شنگول

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

 
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

 

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

زیاده روی-افراط-اسراف

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

 

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

تیار کردن-آماده کردن

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

تا-لنگه-همتا

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

پیمانی-استخدام غیر رسمی

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

چندر غاز-پول بسیار کم

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

 

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

 

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

 

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

پینه زده-وصله کرده

دو قلو-دو بچه ی همزاد

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن
بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

 

زبانی-شفاهی

بنده منزل-خانه ی من

حرف گوش کن-حرف شنو

 

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

جاکش-پا انداز-دلال محبت

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

حق شناس-سپاس گزار

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

بوی نا-بوی ماندگی

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

جِر خوردن-پاره شدن

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

جور به جور-نگا. جوراجور

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

حرف پوچ-سخن بی معنی

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

دست زدن-لمس کردن

خوش خوراک-نگا. خوش خور

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

 

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

باردار-آبستن-حامله

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

حاضر به یراق-حاضر و آماده

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

 

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

 

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

پیش پیشکی-از پیش

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

انداختنی-جنس نامرغوب

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

چارلا-چهار لا-چهار تو
آب آتش زده(اشک)

آمدن(آغاز به کاری کردن)

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

زردنبو-زردمبو

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

انداختنی-جنس نامرغوب

زبیل-آشغال-زباله

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

حیوون-نگا. حیوان

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

بی اشتها-بی میل به غذا

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

ختم شدن-پایان گرفتن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

دندان شکن-قاطع-محکم

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

زیر پوش-جامه ی زیرین

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

چاشت-صبحانه-ناشتایی

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

خُردینه-بچه ی خردسال

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

پَس-ناجور-خراب

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

 

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

بازو دادن-یاری دادن

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری
دله-ظرف حلبی
 

خلا-مستراح

زیر پوش-جامه ی زیرین

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

چار دیواری-خانه

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

جای سفت-وضعیت سخت

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
 

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

جگرکی-جگر فروش

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

جان جان-معشوق-محبوب

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

چاقالو-چاق-فربه

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

حکیم جواب کرده-یتیم

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

 

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

روان کردن-از بر کردن

خبر چین-سخن چین-جاسوس

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

انداختنی-جنس نامرغوب

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

دور از شما ب-لانسبت

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

زُل-خیره

دراز کش-افتاده-خوابیده

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

 

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

 

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

تخم شر-مردم آزار- شرور

 

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

حلال-زن یا شوهر

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

دبه کردن-دبه در آوردن

 

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

رانده و مانده-بدبخت و وامانده
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

رفتگر-سپور-آشغالی

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

تعریفی-قابل توجه-عالی

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

چَکه-شوخ و بذله گو

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

انگشت کردن-انگشت رساندن

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

 

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

بلا نسبت-دور از جانب شما

اهل دود-سیگاری

باب-مرسوم-معمول

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

 

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

پات-بی آبرو-بی تربیت

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

از سر نو-دوباره

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

به حساب-مثلا-یعنی

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

تلخه-تریاک-سوخته

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

بادپا-تند رو-تیز تک

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

پخش-پراکنده

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

خرکار-پرکار

پا منبری-شاگرد روضه خوان

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

جاهل-جوان-نادان

خوش قلق-رام-خوش خوی

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

خانه یکی-صمیمی و یکدل

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

 

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

دیگ به سر-لو لو

 

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

مال دنیا

پت پتی-موتور سیکلت

ریش شدن-ریش ریش شدن

 

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

انداختنی-جنس نامرغوب

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

حاجی خرناس-لولو

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

زن بردن-همسر گرفتن مرد

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

حق البوق-رشوه

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

افسارگسیخته(سرکش)

پر و بال-امکان-فرصت

بند آوردن-متوقف کردن

 

بی تفاوت-بی اعتنا

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

درد گرفتن دل از اسهال

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

تند و تیز- تند تیز

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

باب-مرسوم-معمول

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

تپل مپل-چاق و چله

این سفر(این بار)

 
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
 

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

پیش بینی کردن کار یا شخصی

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

پس رفتن-عقب رفتن

حمله گرفتن-غش کردن
 

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

ارباب حجت-اهل منطق

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

 

خدا به رد-در پناه خدا

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

خش و خش-نگا. خش خش

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

چوغ-چوب

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

 

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار
اسب چوبین(تابوت)

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

حرص و جوش-عصبانیت

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

حمله ور شدن-یورش بردن

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

زبر-خشن-غیر لطیف

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

در دار-دارای سرپوش

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

خاک پاک-زادگاه

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

آمده-شوخی و لطیفه

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

پوز زدن-دهان زدن

ریز بافت-پارچه یا فرش طریف

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

باریک اندام-لاغر و ظریف
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

اُرُسی(کفش)

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

خودفروش-فاحشه-خائن

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

خایه دار-با جرات-شجاع

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

روغنی-آلوده به روغن

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

تخته زدن-پنبه زدن

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

پس نشستن-عقب نشینی کردن

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

حبف و میل-ریخت و پاش

آی زرشک(آی زکی)
آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

پارو-زن پیر

پیاله زدن-می نوشیدن

 
جاکن شدن-به حرکت در آمدن

چاپی-حرف دروغ و بی اساس

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

دارا-ثروتمند

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

زهکونی-اردنگی-تیپا

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

اوضاع احوال-وضع و حال

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

 

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

 

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

بی قواره-بد شکل

دله دزدی-عمل دله دزد
تمام و کمال-کامل-به تمامی

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

زیر جلکی-پنهانی

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

دلسوز-غمخوار

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

 

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

بردن از رو- از رو بردن
دنیا آمدن-زاده شدن

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن

چاره-درمان

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

چاره-درمان
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

بده اون دستت-آی زکی !

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

پا واکردن-به راه افتادن بچه

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

خارشک-مردم آزار-سادیست

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

دم بازی-چاپلوسی-تملق

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

چشه ؟-او را چه شده ؟

داوطلب-خواستار-نامزد

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون