چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
ته خوار-بچه باز
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
حنز پنزر-نگا. خرت و پرت
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
خر آوردن-بدبخت شدن
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
آفتاب به آفتاب-هر روز
پیش کردن گربه-راندن گربه
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن
جبهه-میدان جنگ
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
فرسوده و خراب شدن
چوب خوردن-تنبیه شدن
دیگ به سر-لو لو
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
آل آروادی-زن سخت بیحیا و بدرفتار
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن
ازرق شامی-اخمو-ترشرو
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ
خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
اسب چوبین-تابوت
تل انبار-توده-انباشته
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن
خاک به سری-همبستری زن با شوهر
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن
گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
جگری-به رنگ جگر
پی بردن-دریافتن-آگاه شدن
جود-یهودی-حهود
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
ابرو انداختن-ابرو آمدن
زمخت-درشت-ناهنجار
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان
بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن
خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی
اِرا-هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
چغندر پخته-لبو
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
زیر چاقی-مهارت
آزگار-زمان دراز
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
بی معنی- بیخود
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
دمپایی-کفش راحتی خانه
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن
تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن
دوبله-دو برابر-دوبلاژ
چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض
آزگار(زمان دراز)
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
دریده-وقیح-بی شرم-پر رو
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
دله-ظرف حلبی
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه
پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن
دل و دماغ-دل و حوصله
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن
چای کاری-کشت و زرع چای
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
ریشو-دارای ریش بلند
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)
دل قرصی-اطمینان
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
خروس خوان-هنگام سحر
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)
چنگول زدن-پنجه زدن
داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن
تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
به تور زدن- به تور انداختن
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
زار-کوتاه شده ی زایر
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
بفرما زدن-تعارف کردن
آشی شدن-سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
خودآموز-بدون آموزگار
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
افسارگسیخته-سرکش
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
ادرار بزرگ-مدفوع
آب به چشم آمدن-طمع کردن
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن
از دست دادن(گم کردن)
پف کرده-بادکرده-ورم کرده
پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن
چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
تخم نابسمل لا-حرام زاده
پشه کوره-پشه ی ریز
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
تحصیل کرده-درس خوانده
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
دست زدن-لمس کردن
حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند
پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
دست آموز-تربیت شده-آموخته
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن
آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)
تَک-بی نظیر-مفرد-تنها
دنباله رو-پی رو-مقلد
پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
چوروک خوردن-چین برداشتن
پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن
دسته-ساعت دوازده
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن
بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن
بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند
زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود
اسب چوبین(تابوت)
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
آل-موجودات افسانهای مانند جن و غول
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
آمده(شوخی و لطیفه)
چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
دور و دراز-فراخ و وسیع
بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
شعلهی آتش
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
زیاده روی-افراط-اسراف
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
جای پا-اثر-نشانه-رد
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
آش آلو کردن-خجالتزده کردن-کنفت کردن-سکهی یک پول کردن
پرت از مرحله-دور از اصل موضوع
ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بیتوجهی قرار دادن)
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
دُم لابه-چاپلوسی-تملق
برزخ شدن-ناراحت شدن
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
آبدست-ماهر-استاد
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
خط کش-وسیله ای برای زسم خط
چاپ خوردن-به چاپ رسیدن
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
پرت افتادن-دور و تنها افتادن
دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن
دستمال به دست-چاپلوس-متملق
چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
پیه سوز- پی سوز
اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
رسانه-وسیله ی ارتباطی
تنبان درآر-بی حیا-دریده
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید
زیر تشکی-رشوه
زیر چاق-حاضر-آماده
پشت بام-سقف بیرونی بام
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
چرک کردن-عفونت کردن زخم
بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
بی همه کس-بی پدر و مادر
الانه-همین حالا-هم اکنون
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
اوت بودن-بیخبر بودن-از مرحله پرت بودن
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن
دق مرگ-دق کش
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
خرج راه-هزینه ی سفر
روان کردن-از بر کردن
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن
افقی برگشتن(شهید شدن و روی دستها تشییع شدن)
چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب
دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
جا-رختخواب-بستر
تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
انگشتر پا(چیز بیارزش)
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن
باجه-جای بلیت فروشی
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
آش هفت جوش-قضیهی پیچیده
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند
ریز بینی-نکته سنجی-دقت
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
بی پایه-دروغ-پوچ
بَر و رو-قد و قامت-چهره
چقال-مهمل بقال
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
راه راه-دارای خطوط موازی
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
حالا حالاها-مدت دراز
خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
تو پوزی-تو دهنی
خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه
آبدار-سخت-شدید-سنگین
درق دروق-درق درق
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
چله ی تابستان-گرمای سخت
ترک بیلمز-آدم نادان
پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن
خرابکار-اخلالگر-تروریست
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها
از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن
پر و پاچه-پا-پاچه
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
چیز فهم-عاقل و فهمیده
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
تپل-چاق-گوشت آلود
آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
چیز-آلت تناسلی
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
پوست کنده-رک و بی پرده
دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن
خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند
به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
ته خوار-بچه باز
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
چاسان فاسان-آرایش-بزک
پا به فرار گذاشتن-گریختن
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
روغنی-آلوده به روغن
خوش منظره-خوش نما-زیبا
از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
خودی-آشنا
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)
افسارگسیخته-سرکش
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
آب آتش مزاج(می سرخ)
از جگر گذشتن-نامردی کردن
چغندر پخته-لبو
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر
ابتدا به ساکن(ناگهانی، بیمقدمه)
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
چُغُل-سخن چین
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد
دَدَر-بیرون-کوچه
تیر کردن-نشان کردن
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
از این حرفها(مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد)
دریافت-گرفتن-ادراک
چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
دو جین-دوازده تا
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
ترک بیلمز-آدم نادان
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
ریزه میزه-ریزه پیزه
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
خدا نگهدار-خدا حافظ
با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)
در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن
پوشالی-بی ارزش- بی مصرف
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن
حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن
چس خور-آدم خسیس-بخیل
دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن
دُم کلفت-پول دار-مقتدر
برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی
چوب زدن-با چوب تنبیه کردن
پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
خسارت دیدن-زیان دیدن
بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن
آبکور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
حاجی ارزانی-گران فروش
خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
بسیار دلواپس و نگران بودن
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن
رسانه-وسیله ی ارتباطی
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
دبه-ظرف-کوزه
دبه کردن-دبه در آوردن
خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن
زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن
آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی
آش دهنسوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن
ته بر کردن-از ته بریدن
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن
جرینگ-صدای سکه های پول
چنار تجریش-متلک بد
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
افقی برگشتن(شهید شدن و روی دستها تشییع شدن)
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
بغداد خراب-شکم گرسنه
چاشت-صبحانه-ناشتایی
دزدیده-دزدکی
آینهی هفتجوش-خورشید
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
پس رفتن-عقب رفتن
خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات
پس رفتن-عقب رفتن
خاله وارَس-آدم فضول
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
راه اندازی-راه انداختن
تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها
بد عنق-کج خلق-بد اخلاق
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
آب آتش زده(اشک)
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
به تور زدن- به تور انداختن
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
آمد کردن(رخدادن واقعهای خجسته)
داد و هوار-داد و فریاد
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
خاطر داشتن-به یاد داشتن
آزگار-زمان دراز
خریت-نادانی-حماقت
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین
تَخم-مهمل تَخم
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن
از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن
دو دلی-تردید-بی تصمیمی
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
زار-کوتاه شده ی زایر
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن
خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است
چوغ-چوب
پشک انداختن-قرعه کشیدن
بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن
آهن کهنه به حلوا دادن-معاملهی پرسود کردن
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن
چول کردن-شرمنده کردن
خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن
اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه
بامبول-حقه-کلک
دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
خودآموز-بدون آموزگار
خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
خروار-کنایه از مقدار زیاد
جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض
پا گرد-محل چرخیدن پله ها
برده خورده-ملاحظه-پروا
دور دست-جایی دور
خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
چِخ کردن-راندن سگ
تاب بازی-بازی کردن با تاب
چپ رو-تند رو
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن
آل(موجودات افسانهای مانند جن و غول)
دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
اوقاتتلخی-ترشرویی-عصبانیت
حُقه-زرنگ و ناقلا
خرمن-انبوه و پرپشت
چَکه-شوخ و بذله گو
بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
تو در تو- تو به تو
عینک ذره بینی بسیار قوی
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند
پزا-زود پخت شونده
خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن
بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن
آمده(شوخی و لطیفه)
آهوی خاور(آفتاب)
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
خوب-کافی-بسیار
تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه
از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بیحال شدن)
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
آشی شدن(سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان)
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
پر افاده-متکبر-مغرور
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
دلقک بازی-مسخره بازی
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن
چلو-برنج آب کشیده
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
اهل بیت-اهل خانه-خانواده
پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد
آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)
در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم)
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
ریختن روی دایره-روی داریه ریختن
از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کمحوصله بودن
پادگان-سربازخانه
پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت
بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند