آبِ کبود-آسمان

جَخت-متضاد صبر

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

باش !-نگاه کن-ببین

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

چُس افاده-افاده ی بی جا

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

حهاز-کشتی بزرگ

پا برهنه-بدون کفش

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

دلچسب-دلپذیر-مقبول

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

آواز شدن-شهره شدن

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

 

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

 

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

دان دان-متفرق و پراکنده

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

اطفال باغ(گل‌های تازه)
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

به حساب-مثلا-یعنی

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

 

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

الانه(همین حالا، هم اکنون)

خیابان گز کردن-ول گشتن

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

خوش انصاف-با انصاف-منصف

 

خرس-چاق و درشت-تنومند

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

افتاده(فروتن، متواضع)

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

چیز خور-مسموم شده

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

پاکار-امر بر-پادو-مباشر

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

چای کار-کشت کننده ی چای

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

افسارگسیخته-سرکش

تراشیده شدن-لاغر شدن

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

جان جان-معشوق-محبوب

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

دک و دنده-بالا تنه

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

چُر-ادرار

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

حساب کردن-پرداختن خرج

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

خلاف-جرم

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

خودآموز-بدون آموزگار

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

 

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

پُر کار-فعال-با پشتکار

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

احتیاطی-نجس-ناپاک

چنبره زدن-حلقه زدن

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

چول کردن-شرمنده کردن

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

 

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

جور به جور-نگا. جوراجور

آب نخوردن(درنگ نکردن)

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

خرج برداشتن-پول لازم داشتن

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

پشت رو-وارونه

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

زردنبو-زردمبو

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

دنباله رو-پی رو-مقلد

حشری-شهوت ران-پر شهوت
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری
خِفت-نوعی گره

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

حرص خوردن-عصبانی شدن

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

 

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

چوروک خوردن-چین برداشتن

باجی-خواهر-زن ناشناس

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

رُک زده-زل زده-خیره شده

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

خاکی-فروتن و متواضع

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

دیر چسب-دیر آشنا

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

 

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

 

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

چِخی-سگ

دیر کرد-تاخیر-تعویق

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

جُربزه-قدرت-توانایی

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

چغل خوری-سخن چینی

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

رنگ شدن-گول خوردن

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

 

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

از زورِ-از شدت-از بسیاری
پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

باب شدن-معمول و رایج شدن

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

 
پشت-نسل-فرزندان

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

ابوقراضه(ابوطیاره)

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

 

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

 

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

راپرت-گزارش-خبر

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

تا-لنگه-همتا

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

دمدمی مزاج-دمدمی

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

چاقالو-چاق-فربه

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

باد خوردن-هوا خوردن

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

تلمبار- تل انبار

بار و بنه-وسایل سفر

خسارت دیدن-زیان دیدن

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

خل و ول-دیوانه-ساده لوح
آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

 
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

دیر کردن-تاخیر کردن

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

 
چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

اسب چوبین(تابوت)

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

خِرخِره-حلق-حلقوم

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن
پیشی-گربه در زبان کودکان

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

بند آمدن-متوقف شدن

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

روده دراز-پر حرف-وراج

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

 

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

 

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

دندان عاریه-دندان مصنوعی

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

 

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
جبهه-میدان جنگ
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

آفتابی کردن-پدیدار کردن

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

دو دستی-با هر دو دست

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

تیر در کردن-تیراندازی کردن

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

چَکه-شوخ و بذله گو
تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

زاهرو-دالان-سرسرا

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

پِشک-نرمی و پرده های بینی
تیار کردن-آماده کردن
از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)
افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

حساب سوخته-بدهی قدیمی

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

خیط کردن-نگا. خیت کردن

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

دوش فروش-ربا خوار

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن
جور به جور-نگا. جوراجور

چل مرد-مرد کوتاه قد

پخته-با تجربه-دنیا دیده

خر بی یال و دم-احمق-نادان

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

چراغان کردن-جشن گرفتن

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

چرند گو-یاوه گو

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

زیر جلکی-پنهانی

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

حالا حالاها-مدت دراز

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

 

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

 

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

زار-نا به سامان-خراب-بد

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

جگر گوشه-فرزند

دانه دانه-یک یک

روده درازی-پرحرفی-وراجی
آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
پینه کردن- پینه بستن
خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

آکَل-آقای کربلایی

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

اطفال باغ-گل‌های تازه

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

پاره آجر-شکسته ی آجر

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

پس کشیدن-به عقب کشیدن

 

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

خاله خرسه-دوست نادان

 

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

 

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

خرابکار-اخلالگر-تروریست

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

خاکه-خرده ی هر چیزی

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

 
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

اشک کوه-یاقوت-لعل

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

دست فروشی-شغل دست فروش
ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

توالت کردن-آرایش کردن
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

خلا-مستراح

با خدا-خداشناس-مومن

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

رنگ شدن-گول خوردن

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

خوراک-مصرف یک دوره ی معین
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

دمپایی-کفش راحتی خانه

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

پخته-با تجربه-دنیا دیده

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

ته نشین شدن-رسوب کردن

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

پیش کنار-بیضه-خایه

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

دلمه شدن-بسته شدن

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

چار چشم-کسی مه عینک می زند

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

دور و بر-اطراف-پیرامون

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

پیسی-بد رفتاری-آزار

پِشک-نرمی و پرده های بینی

آفتاب به آفتاب-هر روز

چینه-دیوار گلی

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

حرام و حرس-ریخت و پاش

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

دخالت کردن-در آمدن در کاری

خیز-ورم-آماس

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

بامبول-حقه-کلک

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

زبیل-آشغال-زباله

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
 

چال-گودی-حفره

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

دود-دخانیات-مواد مخدر

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

آمدن(آغاز به کاری کردن)

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

رفتگر-سپور-آشغالی

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

باریک-دقیق-حساس

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

 

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

تا-لنگه-همتا

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

تِر زدن-خراب کردن کار

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
چگور پگوری-خوشگل-جذاب

داداشی-برادر در زبان کودکان

زرد گوش-بی رگ-ترسو

این دو کله‌دار-خورشید و ماه

پا به فرار گذاشتن-گریختن

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی
بالا تنه-از کمر به بالای بدن

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

تره بار-میوه ها و سبزی ها

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

پیش بها-بیعانه

آبِ دندان-حریف ساده

پنج تن آل عبا- پنج تن

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

چُر-ادرار

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

تپق-گرفتگی زبان

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

 

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

ارباب حجت(اهل منطق)

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

انگشت کردن(انگشت رساندن)

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

 

تند نویسی-سریع نویسی

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

بقچه بندی-ران چاق

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

زُل زدن-خیره نگاه کردن

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

 

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

داش-لوطی-مشدی

پنزر- پندر

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

راست روده شدن-اسهال گرفتن

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

 

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

دو پا-انسان

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

بر ملا شدن-آشکار گشتن

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

پوز زدن-دهان زدن

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار